متأسفیم، صفحه موردنظر شما در این وبلاگ وجود ندارد.
متأسفیم، صفحه موردنظر شما در این وبلاگ وجود ندارد.
نگران نباشید! اینجا اتفاقی نمی افتد
روزهای اول هنوز باران های بهاری می بارید و حال، باران پاییز بوی خوشایند خاک را سخاوتمندانه از توری های بالای سلول به درون می ریزد و اگر خوب جاگیری کنی، شاید بعضی قطرات نافرمان باران که کج باریده اند به بند 209 بیایند و صورتت را نوازش کنند. روز نود و هفتم! مبادا فکر کنید که فرقی با روزهای دیگر دارد، فقط بهانه ایست برای نوشتن، اگر نه، تفاوتی با روز 30 ام ، 87 ام و دوم ندارد. اینجا روزها از هم جدا نمی شوند و به مجموعه ای پیوسته از روزان و شبان بدل می شوند. همیشه روزها به واسطه اتفاقات هویت می یابند و می توان به آنها ارجاع داد، اما در اینجا هیچ اتفاقی نمی افتد به جز " اتهامی که تفهیم نمی شود"، " وکلایی که دیده نمی شوند"،" دادگاههایی که تشکیل نمی شوند" و ... گویی " ما بیرون زمان ایستاده ایم.". ادامه نامه
اينجا زماني غمگين، مبهوتي كه سهيلا قديري در اوج ناباوري اعدام ميشود
از جايي كه ميخوابم چشمانداز سيم خاردار است و ديوار و قطعهاي كوچك از آسمان! گفتند تا چهارسال ديگر سهم من از آسمان همين است، اما خوب ، خيالي نيست!! آخر اينجا كمتر به آسمان نگاه ميكني و يا به سهمت از آن ميانديشي، چرا كه زمينِ پر از رنج و نكبتاش آنچنان تو را در خود فرو ميبرد كه فراموش ميكني كه اين تو بودي كه روزي شادمانه زير آسمان روشن و بيانتها و بر پهنه دشت و بر بلند كوههايش ميزيستي. در اينجا،زندگي نزاعي بيپايان بر سر بستهاي ميوه، صف حمام و تلفن است. ديگر نميتوان خيلي آرمانخواهانه انديشيد، چرا كه در كف هرم مازلواي !! " چه روزگار تلخ و سياهي كه نان نيروي شگفت رسالت را مغلوب كرده بود
ادامه نامه