من عاطفه ام - 68

تمام موجودیتم فریادی بود که در حنجره نشست


وقتی که خواستم نام تو را از اعماقی غریب


بر بلندای شاهراه آفتاب بر آورم


غافل از آنکه تو


نامت


و پر فروغ نگاههایت


هزاران آفتاب را در آستانه خواهد کشاند


زانوان استوارم هنوز می لرزند


هرگاه که بر


اوراق هویتت می نگرم


تنها یک نام


یک فامیلی ساده


تو با


آفتاب کدامین راز را سهیم شده ای؟


با من بگوی


آه



غزل امید


من عاطفه ام - 67


نو روزی بی تو !


* * *


هوا ی خا نه سنگین است وافسرده ا ست !


گلی بی آ ب درگلد ا ن روی میز پژمرده ا ست


صدا ی بوسه یا موج طنین خند ه ای مرده ا ست


غبا رآینه پوشیده راه جلو ها ی پا ک را برخویش


چراغ سقف لرزا ن ا ست از تشویش


ورق ها ی کتا بی نیمه بازاست


منتظر د ست آ شنا ئی را


نشسته گربه شیطا ن نا آرام وبازیگوش


کنار پنجره بیحوصله ، اند و هگین خا موش


سراپا پرده و دیواروایوا ن گوش


که شا ید بشنوند ازخا نه گلبا نگ صدا ئی را


ویا برسنگفرش کوچه ریزد پرتو فا نوس


به همراه نفسها ی شتا ب آ لود دلبند ی


که جا ن را می شکو فا ند زرستا خیز لبخند ی


نفس را میفشا رد لحظه های حسرت وافسوس


که با آ ن یا د ، آرام وقراری دلنشین با شد


نوازشها ی دستی نا زنین باشد


چه آزاریست درزند ان !


چه آزاریست درزند ا ن ، درشب نوروز !


< محمد زهری >


بهزاد . نوروز : 1389


من عاطفه ام - 66

سلام عا طفه :

آنروز که درخیابان انقلاب : دیدمت
نشناختمت !
نمیدانستم کیستی !
ازکجاآمده ای ، وچیستی !
نزدیک من شدی
با دستبندی به رنگ سبز
نامت به روی آن حک شده بود
عاطفه :
با یکد گر فریاد زدیم :
مرگ بردیکتا تور ....
زنده باد آزادی ....
گفتم : ازکجای شهر واز کدامین دیارمیآئی ؟
گفتی ازجنوب :
همانجائی که دارد مردمانی صبوروشاد .
گفتم منم ازجنوب میآیم
و یک صدا فریاد زدیم
مرگ بردیکتا تور
.درسکوتی نه چندان دور
قدم زدیم
درخیابان
:درخیا با ن پرزالتها ب .
گفتم : سخن بگو
بامن سخن بگو
هرآنچه که میدانی
ازروزهای خوب
ازروزهائی که بزودی می رسد زراه
ازروزهائی که زنجیرهای ،
د ست من وتوپاره میشوند
ازصبح پرامیدی سخن بگو
که میشکند طلسم دیو .
ازیاران ما بگو: که از بند رها میشوند .
ازشبنم :
ازشبنم سخن بگو
ازمرضیه :
توآیا میشنا سییش ؟
شبنم ستاره بود
!درظلمت شبانه :
میدرخشید
همچون شها ب نور
. آنشب که تیره رنگهای
ابرسیاه
با باد های مها جر
روبید ند برگهای آسفا لت
خیابان انقلا ب !
دست بسته برد ند ش !
ودیگر ند ید مش !
فریاد زدم ،
داد زدم ،
گنا هش چیست ؟
وکجا میبرید ش ؟
گفتند :
مشرک است !...
آری مشرک است !
خواهم برای تو پیامی فرسم زراه دور
ای دوست :
ای نازنین
که میشنوی صدای مرا
من با توام
من باتو خواهم ماند
من صدایم راگلوله خواهم کرد
وبرقلب دشمنا ن تو خواهم نشا ند
وهرروزدرخیا با نها فریا خواهم کرد
مرگ بردیکتا تور ، زنده باد آزادی ....
عبرا .
1.10 1388

من عاطفه ام - 65

امروز برای اولین بر رفتم توی بلاگی که برای آزادی تو ساختند نامه‌ها‌ را از اوین خواندم اول گریستم بعد خندیدم

من هم مثل توام با این تفاوت که روز ۲۵ خرداد در شیراز بودم مادرم زنگ زد گفت برو دنبال خواهرت که رفته رهپیمأی

زنگ زدم گوشیش جواب داد گفتم همین الان بیا خونه زد زیر گریه و با بغض گفت تو میدونی‌ ما اینجا چی‌ کشیدیم

حالا که شهید دادیم محال برگردم گوشی را که قطع کردم رفتم تو فکر حرفش یه خانم اونم خواهرم داشت بهم چی‌ میگفت؟حرکت کردم رفتم وقتی‌ رسیدم به میدان دانشجو شیراز وای که چه جهنمی بود همه‌جا پر از دود و آتش و...
رفتم بسمت میدان ارم اول کوی دانشجو ۴۰ ۵۰ نفر داشتن فرار میکردن و بسیجیها هم دنبال اونا منم باهاشون قاطی‌ شدم و رفتیم توی کوه دانشگاه اونجا سر بالایی بود و خانم‌ها که تعدادشان از آقایون بیشتر بود نمیتونستن با سرعت برن بالا یه لحظه دیدیم که ما از اونا جلوتر هستیم و لباس شخصیها دارن بهشون میرسن

با ۲ سه نفر برگشتیم و ورفتیم وسط ۲۰ تا لباس شخصی‌ خردیم و زدیم ولی‌ بیشتر کتک خردیم و هر ۳تأیمون رو بردن ولی‌ فکر کنم خانمها فرار کردن رفتن توی خونه مردم خلاصه مارو با هزارتا کتک و ناسزا بردن توی ون از همه جاش بدتر لحظه‌ای بود که یه اسپرهٔ فلفل توی وان دربست خالی‌ کردن

خلاصه از داستان خودم بگذریم و بعدها می‌خوام توی یه بلاگ همه خاطراتم رو بنویسم

اما عاطفه جان شجاعت شما زنان باعث شد که من بتوانم ۲ ماه زجر وشکنجه رو تحمل کنم با این که اون روز تو را نمیشناختم ولی‌ شجأعت امسال شما را که دیدم فهمیدم که اینبار دیگه ما تنها نیستیم پس بدون که دیوارهای زندان اونقدر بلند نیستن که بتوانن آرزوهای ما رو در خودشون نگاه دارن و آرزوهای ما کافیست که حتی کوچکترین راه رو واسه اوج گرفتن پیدا کنن حتی به اندازه همون سهم تو از آسمان

راستی‌ خواهرم هنوزم توی همه رهپیمأی‌ها شرکت می‌کنه تازه با وسایل امداد برای کمک به مجروهان و به من میگه این راه ماست و با زندان و شکنجه هرکدام از ما هزاران نفر دیگر جای ما رو پر میکنند

سینا

من عاطفه ام - 64

من عاطفه ام
8 سال پیش با اصلاحات خاتمی 36 روز مثل عاطفه تکه هایی از آسمون به من امید زندگی می داد. همسایه آزاد مردانی مثل احمد باطبی و علی افشاری شدم. هرچند دیوار بلند سلول سرد بود اما برای فشردن و گره کردن دستهای مشت کرده، سوز سرما تاب نداشت.
عاطفه در سلول تنگ و تاریکت، بسان جمیله بوپاشا پاینده باش که سحر نزدیک است، عاطفه.
من عاطفه ایرانم
بهنام نظری

من عاطفه ام - 63

برای عاطفه انسان آزا د به دنیا آمده ولی همه جا در زنجیر است .
عاطفه جان امروز کوه رفتیم و جای تو و مصطفی خیلی خالی بود . خیلی وقت است که با خودم کانجار می روم که مطلبی برایت بنویسم . ولی هر چه بنویسم نمی توانم انچه در دلم هست را بنویسم . ما آنقدر از همدیگر شناخت داریم که نیاز به بازگو کردن نیست . خوب می دانی که همه دوست داریم جای تو باشیم و رنجی را که می بری کم کنیم و تو خوب می دانی تمام اختخار می این است که در رنجها حامی یکدیگر هستیم . گرچه با شناختی که من از تو دارم می دانم که سخت تر از اینها را هم می توانی تحمل کنی . اما به چه جرمی ، یک اعتراض ساده . خودت بهتر از من می دانی که با سختی و رنج خو کرده ایم و بزرگ شدیم و این رنجهاست که مارا آبدیده کرده است .
خیلی به بهار نمانده است و امیدوارم باز در کوهپیمائی های بهار صدای خنده های تو و آواز های مصطفی را بشنوم .خدا گر ز حکمت ببندد دریز رحمت گشاید در دیگری
ص. نبوی

من عاطفه ام -62

سلام عاطفه جان
نامه دوم تو از اوین بهانه ای شد برای نوشتن من. می دانی که برای حمایت از تو بهانه ای لازم نیست چرا که همه می دانیم تو و همه آزادی خواهانی که در بندید هیچ گناهی جز خواستن یک ازادی حداقلی برای همه ندارید و وقتی که در نامه ات نوشتی که به سهم ات از آسمان نمی اندیشی وقتی زمین میهنت پر از نکبت و بدبختی است اصلا تعجبی نکردم چرا که تو خود از نسل فدایی و این نسل همه چیزش را برای مردمش فدا خواهد کرد بی لحظه ای تردید. و تو تردید نخواهی کرد که دیوارهای بلند استبداد در حال فرو ریختن است و صبح سحر نزدیک است.
به امید آن روز
خدیجه نبوی

من عاطفه ام-61

عاطفه عاطفه است؛ نیرویی غریب که در درون می جوشد. نمی دانم غلیان آدمیت است یا آدمیت را موجب؟ نمی دانم آنان که چشم بر آن بستند و بر آن تازیانه جهالت زدند را، می توان نامیدشان آدم؟ یا ددصفتانی اند جاهل؟ سگان کاسه لیسی که در آن بیست و پنجم سبز، سبزی عاطفه ها را تاب نیاوردند وبر آن تاختند، پاره ای را دریدند و سوزاندند، پاره دگر را ربودند و گریاندند؛ اما ریشه عاطفه را توان خشکاندنشان نبود.
وحشی های خسته به کنج لانه هایشان خزیدند و تکه استخوانی از دستان پر خون ارباب گرفتند؛ تا که فردا شاید، شاید بتوانند زخم زنند ریشه عاطفه را ... .
خام مغزان بیچاره چه سودایی در سر می پرورانند؛ غافل از آنکه، آن خو نها و اشکها، سِترون درختِ عاطفه را بیشتر از پیش پر بار کرده است . امروزِ روز، من عاطفه ام، او عاطفه است، ما عاطفه ایم. اما "عاطفه" در بند است و همچنان عاطفه عاطفه است.
نجمه

من عاطفه ام - 60

عاطفه جان
از روز اولي كه خبر بازداشت تو و ديگر همراهانت را در خانه ي يكي ازبستگانت شنيدم در بهت و حيرت فرو رفتم.آخر چطور مي شود بدون ارائه هيچ حكمي افرادي را بازداشت كنند و با خيالبافي و توطئه اتهاماتي را نسبت دهند و پس از آن ناعادلانه به زندان طويل مدت محكوم كنند؟گرچه زندگي درسايه ي حكومت جمهوري اسلامي باعث شده اين نوع اقدامات مسئولين امنيتي امري طبيعي به نظر برسد اما اين مساله هرگز باعث نشده كه ما تو را لحظه اي از ياد ببريم و فراموشت كنيم.
عاطفه، دوست ناديده اما عزيز من
جمهوري اسلامي در طول 30 سال گذشته براي مقابله با بحران همواره سياستشان اين بوده كه توپ را از زمين خودشان به طرفي ديگر بيندازند،ما ملتي بوديم كه به خيابان رفتيم و آراي مان را طلب كرديم و به خاطر تقلبات انتخاباتي معترض بوديم ولي آنها با بازداشت ها و سركوب ها سعي داشتند قاعده بازي راعوض كنند و حالا ما بايد از آنها آزادي زنداني ها رو طلب كنيم و تو وخيلي هاي ديگر توبيخ و محكوم شويد.
كودتاچي ها تو و بسياري از روزنامه نگارها و ديگر زندانيان مربوط به حوادث بعد از انتخابات رو به گروگان گرفته اند و مثل يك مهره شطرنج وارد بازي هاي سياسي خودشان كرده اند تا از اين طريق همچنان بخشي از نيروهاي معترض رو به دنبال خودشان بكشانند.
آدم هر چقدر پيش خودش فكر مي كند آخر يك دختر 28 ساله كه در يك تظاهرات اعتراضي كه 4 ميليون نفر در آن شركت داشتند حضور داشته چه جرمي را مرتكب شده تا مي بايست 4 سال از عمر خود را در پشت ميله هاي زندان بگذراند چيزي دستگيرش نمي شود.اگر تو مجرمي پس آن 4 ميلون نفر ديگر هم مجرم هستند پس تو چرا در زنداني و بقيه بيرون از زندان؟سيستم قضايي ما چگونه پاسخگوي اين ناعدالتي و تناقض بزرگ است؟
از سيستم قضايي كه استقلالي ندارد،متهم را شكنجه مي كنند و به دادگاه مي آورند،به زور ضرب و شكنجه اعتراف مي گيرند و قضات بي وجداني كه تعيين ميكنند متهم چه بگويد چه نگويد چه انتظاري داري؟
عاطفه جان
تو براي رايي كه به صندوق ريختي و با آن براي تغيير و بهبود وضعيت كشورت دل بسته بودي و براي آينده و سرنوشت كشورت به خيابان رفتي ولي اين بي عاطفه ها تحمل تو باعاطفه را نداشتند.
تو اونجا اشك مي ريزي و ما هم اينجا،تو در اوين زنداني و ما هم در زندان ايران،دل هايمان هم مثل چشمه ي خون مي ماند و پشت آن ديوارهاي بلند زندان اوين هم تا نبود شماها در كنارمان جهنم بزرگي است.بخوبي مي دانم كه حتي ميله ها و درهاي زندان هم تحمل حضور شما بيگناهان در زندان را ندارند آخر اين زبان بسته ها كه زباني ندارند تا حرف دلشان را بگويند.
به اميد آزادي تو ديگر عزيزان در بند
نويد محبي

من عاطفه ام - 59

روز 25 خرداد روزی را که هرگز فراموش نخواهم کرد.چه زیبا بود اتحاد بین میلیونها نفر که همه با هم برای گرفتن حقشان به خیابانها امدند.تا اعتراض کنند به انانی که گمان بردند میدزدند و میبرند هرچه بخواهند میکنندو مردم نیز سکوت خواهند کرد.همه با هم ثابت کردیم که ما بیشماریم و اجازه نخواهیم داد که حقمان را پایمال کنند.ما پیروزیم چون خدا با ماست.همه با هم برای ازادی عاطفه و دیگر زندانیان سیاسی دعا میکنیم و به انانی که عزیزانشان را در راه احقاق حقشان از دست داده اندمی گوییم که خون عزیزانشان پایمال نخواهد شد.به امید سربلندی ایرانو ایرانی.
فریده

من عاطفه ام - 58

عاطفه عزیزم
عاطفه جان تو را از آن رو که دختری هستی به نام عاطفه نبوی محکوم نکرده اند. تو از این رو به چنین حکم نا عادلانه ای محکوم شده ای که دختری هستی از نسل شیر زنان عاطفه پرور حقیقت طلب عدالت خواه. آنان سال هاست که با زنان می ستیزند، اما زخمی که در این چند سال از جنبش برابری خواهی زنان در کنار سایر جنبش ها خورده اند برایشان بسیار سنگین است. این بزدلان به خوبی دریافتند که زنان چه سهم بزرگی در تحول خواهی انتخابات اخیر داشته اند و در طول این چند ماه پر التهاب چگونه اعتراضات و حوادث بعد از انتخابات را هدایت و رهبری می کنند. این ترس، آن چنان بر این بزدلان مستولی شده که حکمی چنین مضحک برایت صادر کرده اند. عزیزم. زندانی شدن و اسارت سخت هست و طاقت فرسا. فرق نمی کند که زندانت خوش آب و هوا باشد و یا نا مطلوب. زیرا اگر این گونه نبود میلیون ها ایرانی زندگی عادی خود را برای رسیدن به آزادی رها نمی کردند. و سلول های تنگ اقتدار گرایان را به آزادی در زندانی به بزرگی ایران ترجیح نمی دادند. تو و تمام عزیزان اسیر و در بند ما باعث فخر و مباهات هستید. بدان لحظه ای تو و دیگر هم بندهایت را فراموش نمی کنیم. اگر قرار است تو به خاطر شرکت در راهپیمای به چهار سال حبس محکوم شوی، پس باید من را هم دستگیر کنند. همسایه ها و دوستان و آشنایان و هم محلی ها و و بسیاری از همشهری هایم را. باید میلیون ها ایرانی را محکوم کنند و حکمی چون تو برایشان صادر کنند. زیرا ما هنوز هم معترضیم و در هر تجمع ای برای بیان اعتراضمان شرکت می کنیم. از آن رو که دستگاه قضایی قادر نیست به شکایت ما بی طرفانه رسیدگی کند و ما جایی برای بیان اعتراض مان نداریم، از طریق شرکت در راهپیمایی های بدور از خشونت اعتراض خود را از روند انتخابات و حوادث پس از آن بیان می کنیم. و این شامل میلیون ها ایرانی می شود که در حال حاضر معترضند و چون خاکستر زیر آتش هستند.
تو در این اعتراض سکوتت تنها نبودی زیرا معترضین بی شمارند و حاکمیت چون قادر نیست تمام ایرانیان را زندانی کند، تو و دیگر دوستانت را در بند کرده تا شاید بتواند ما را بترساند و چند صباحی بیش تر عمر کند. اما سخت در اشتباه است. زیرا عمر حکومت دیکتاتوری به سر آمده و خشونت و سرکوب قبل از صدمه زدن به مخالفان، ریشه خودشان را خشک می کند. هر حکومتی که با ملتش درگیر شود، مانند کسی است که بر روی شاخه ای نشسته و در حال بریدن تنها تکه گاهش می باشد.
ما چون آینه ایم، هر کدام از ما را بشکنند، تکه های شکسته ما صدها چهره دیگر می شود. به امید پیروزی ایران آزاد و سربلندی و سرفرازی ایرانیان آزاد اندیش اهل عمل.
زهرا قنبری

من عاطفه ام - 57

I am thinking in solidarity of Atefeh Nabavi and of all other prisoners of conscience in Iran. I wrote to Ayatollah Sadeqh Larijani asking to review the conviction of Atefeh Navabi and to release all peaceful political prisoners.
My best wishes to all the human rights and women's rights activists in Iran. I admire their strength and courage

Theresia Kandler
Austria

من عاطفه ام-56


آی مردم می گویند که عاطفه در زندان است.
خندیدم مگر می شود عاطفه ایران را به بند کشید؟
عاطفه ایرانیان ، سبز است.
جاری است.
در هزاران سال عمر این خاک.
در تمام بیست و پنجم خرداد ماه ها ، در سیزده آبان ها ، در شانزده آذر ها
در هر 365 روز سال
من با عاطفه بودم. ما با عاطفه بودیم .
که اگر عاطفه نداشتیم نمی توانستم روزهای سیاه را به امید روزی سبز تاب بیاوریم.
عاطفه ایران با لشگر کشیهای تیمور و چنگیز به بند در نیامد.
امروز هم در بند نیست.
آزاد آزاد است.
شهرزاد گارسچی

من عاطفه ام-55


25خرداد ، 2/5 ميليون، عاطفه، 2/5 ميليون عاطفه، 4 سال ، عاطفه ، به كثافت نشستن يك نظام و به اطمينان رسيدن انسان و عاطفه. اگر "ترانه" عاطفه ها گوش ها را باز نكرد، اگر از "نداي" عاطفه ها پنبه در گوش چپاندند، از اطمينان عاطفه ها از هم پاره مي شوند. هميشه كسي كه حكم صادر ميكند دربند است چون بعد از آن نيازي به تفكر نمي بيند. حاكمِ در بند و عاطفه آزاد.
ايمان

من عاطفه ام-54


عاطفه..25 آذر كه بيايد، ششمين ماهي است كه در زنداني. ششمين ماه تمام مي‌شود و تو هنوز در زنداني.حالا اگر حكمت تاييد شود، 3 سال و شش ماه ديگر هم بايد بماني آنجا، به كيفر يك روز حضور در خيابان و يك روز اعتراض.من نديده‌ام عاطفه، من نبوده‌ام در آن روز با شكوهي كه مي‌گويند در خيابان جاي سوزن انداختن نبود و تمام خيابان را از امام حسين تا آزادي، آدم‌ها پوشانده بودند. معترضان. با سكوت.
تو آنجا بودي عاطفه، تو شك كرده بودي در نتايجي كه از دهان گوينده تلويزيون اعلام شد. تو شك كردي كه نام اعلام شده همان نامي باشد كه از صندوق بيرون‌آمده است. من هم شك كردم عاطفه. من بغض كردم و حيرت‌زده بودم در آن شنبه آخر. 23 خرداد. من مردمي را مي‌ديدم كه در گوشه و كنار ميدان ولي‌عصر و فاطمي ايستاده بودند و حيران يكديگر را نگاه مي‌كردند. من مردمي را ديدم كه كنار ميدان، اشك مي‌ريختند. براي راي‌هايشان.
تو شك كردي عاطفه و در دوشنبه‌اي كه ثبت شد در تاريخ ايران به خيابان آمدي، همراه با آن همه‌ آدم. 3 ميليون ديگر كه همانند تو شك كرده بودند به همه چيز.
من نبودم تا همراهيت كنم در آن روز. اما يقين داشته باش كه اگر فرصتي بود براي ماندن. من در كنارت ايستاده بودم در آن دوشنبه و روزهاي بعد.تو تنها نبوده و نيستي عاطفه كه همه ما شك كرديم.و تاوان شك ما، 4 سال زندان نيست.
شيوا نظرآهاري

من عاطفه ام-53


عاطفه ها بسیارند

عاطفه نبوي، اولين زني است كه به دليل اعتراضات پس از انتخابات حكم محكوميت 4 ساله دريافت كرده است. آن‌هم تنها به دليل شركت در تظاهرات 25 خرداد. تظاهراتي كه خيلي ها در آن شرکت داشتند حضور میلیونی مردم تهران در آن روز تصاویر بی بدیلی از مبارزات مدنی مردمی برای پیگیری مطالبات از حاکمیت در تاریخ معاصر به یادگار گذاشت گرچه این روز اعتراضات در تهران در فضایی تقریبا آرام و بدون زدو خورد برگذار شد اما وضعیت در برخی از شهر های بزرگ از جمله تبریز به این گونه نبود حاکمیت پروژه برخورد قهری و خشونت آمیز با اعتراضات نتایج انتخابات را از شهرها آغاز کرده بود .
مکانی* که ایستاده بودم اصلا شباهتی با سیمای شهرمان در یک هفته گذشته نداشت یکی از دفاتر اصلی ستاد انتخاباتی موسوی در این مکان بود روزهایی که جوانان همین ستاد با نماد های سبز به استقبال همشهریان خود میرفتند حتی برای نیرویهای انتظامی و امنیتی حاضردر محل شاخه گل هدیه میدادند جایی که اکنون درش بسته بود و تبیدل به تاریک خانه ای با شیشه های فرو ریخته شده بود و در اطرافش لباس شخصیها و چند سرباز باتوم بدست با نگاههای عبوس رهگذران را زیر نظر داشتند اصلا کل خیابان ظاهری غیر عادی داشت نیرو های یگان ویژه مجهز در عرض خیابان از هر دو طرف صف کشیده بودند وخیابانهای فرعی نیز توسط اتوبوس و ون های پلیس بسته شده بود و مانع از عبور دیگر خودروها میشدند جمعیت چشمگیری در پیاده رو ها در رفت و آمد بودند، صدای شعار الله اکبر و میر حسین یا حسین دانشجویان داخل دانشگاه که فاصله کمی با دفتر ستاد داشت شنیده میشد پلیس مانع عبور و مرور مردم به سمت دانشگاه میشد. به همراه جمعیت توسط پلیس به سمت کنار گذر چای کنار هدایت شدیم ،صف آرایی نیروهای یگان ویژه با تجهزیزات و سپرهایشان صحنه هایی از آرایش نظامی میادین جنگ قرون وسطایی و جنگ های تن به تن فیلم های سینمایی رادر خاطرزنده میکرد.بسیجی های موتور سوار زنجیر بدست هم مرتب در طول و عرض خیابان ویراژ میدادند
دوباره صدای شعار های جمعیتی از سمت دیگرخیابان شنیده میشد که قبلا توسط نیرو های یگان ویژه و لباس شخصی ها پراکنده شوده بودند و به کوچه پس کوچه های اطراف پناه برده بودند و از سمت کنار گذر چای کنار تجمعی درحال شکل گیری بود، عده ای هم ازروی پل آبرسان با شعار و سوت زدن جمعیت را حمایت میکردند در این لحظه یگان ویژه با تمام قوا برای سرکوب حمله برد من و عده بسیاری بین جمعیت معترض و یگان ویژه گیر افتاده بودیم از طرف نیروهای یگان ویژه گاز اشک اور و باتوم بود که به سوی جمعیت مقابل پرتاب میشد و از سوی آنها باران سنگ و آجر پاره و تکه هایی که از آسفالت خیابان جدا میکردند.
برای مصون بودن از ضربات احتمالی در کنج دیواری به همراه چند نفر دیگر پناه گرفتیم همه محکم به هم چسبیده بودیم تا از تیر رس سنگها و باتوم هایی که با شدت تمام پرت میشد در امان باشیم چشمانمان بخاطر گاز اشک آور میسوخت موقعیت ما طوری بود که می توانستیم تعقیب و گریز هر دو طرف را ببینیم ، لباس شخصی های بیسیم بدست نیرو های یگان ویژه را هدایت می کردند برای لحظه ای یگان ویژه بقدری به ما نزدیک شد که قیافه هایشان از پشت تلق کلاه خود هایشان قابل تشخیص بود رنگ پوستشان تیره بود اما لباس شخصی ها بیشتر بومی بودند.وبه زبان ترکی صحبت می کردند صحنه های وحشتناکی در مقابل چشمانمان رخ میداد هرکدام ار جوانان معترض که به دست نیروهای یگان می افتادند با شدت تمام با ضربات باتوم ، لگد کوبیده میشد یکی از کسانی که با ما بود گفت : حتما اینا خارجی هستند که اینطور جوانان ما رو لت وپار میکنند سرباز ایرانی ، ایرانی رو اینجور نمیزنه.
ناباورانه به خشونت و نفرت حاکم نگاه میکردیم دست و پایم میلرزید جرئت بیرون آوردن گوشی موبایل و گرفتن عکس یا فیلم از این صحنه های دهشتناک رو نداشتم غیر از من صدها چشم دیگر ناظر این خشونت و بیر حمی بودند راستی با چه توجیهی میتوان این تصاویر را از اذهان شاهدان آنروز پاک کرد؟
در ان لحظه به این فکر میکردم که برای زدن فردی با این شدت ، چقدرباید از آن شخص متنفر باشی که بتوانی با تمام قوایت بر سرش بکوبی واصلا اینهمه خشونت و نفرت در بین یک ملت و کشاندن آنها برای مقابله با هم برای چیست ؟یک طرف با تمام تجهیزات حکومتی وطرف دیگربا دستانی خالی که هایل سرش کرده است.
همین که نیرویهای حکومتی از محلی که پناه گرفته بودیم، کمی دور شدند متوجه شدیم که آقایی با دست اشاره میکند که به سمت او برویم سریع به همراه چند نفر به سمت او رفتیم متوجه شدیم که برای پناه دادن ما در کارگاه مبل فروشی خود را باز کرده است غیر از ما چند نفر خانم آنجا بودند صاحب کارگاه سریع کرکره فروشگاهش را پائین کشید روی مبل های نوی فروشگاه نشسته بودیم و از پشت شیشه ، تعقیب و گریزها . زد و خوردها دیده میشدند موبایل ها خط نمیداد خانمی از صاحب فروشگاه اجازه میخواست که با پسرش تماس بگیرد خیلی نگران بود میگفت با بچه های دانشگاه هستند صدایش برایم آشنا بود جلوترکه رفتم شناختم خانم م.الف همسر یکی از سرداران شهید بنام آذربایجان بود که در ستاد تبلیغاتی مهندس موسوی باهم آشنا شده بودیم.دو پسر داشت که هردو دانشجوی دانشگاه تبریز بودند خانم مهربانی که همه دوستش داشتیم من را که دید گفت :نگران بچه ها بودم به تلفن هایم جواب نمیدهند آمده بودم سمت دانشگاه خبری بگیرم چند تا ازبسیجی ها دنبالم کردند تو شلوغی به اینجا پناه آوردم .

* فلکه دانشگاه خیابان امام تبریز25 خرداد 88

ليلا صحت

من عاطفه ام-52


برای عاطفه نبوی و دیگر دختران و خواهران دربندم

عاطفه جان
من هم آنروز و همگام با تو در سنگفرش خیابانها قدم می زدم
تا استبداد را با سکوت و فریاد به لرزه در آورم
و آزادی را که سالهاست با غل و زنجیر در سیاهچالهای
این سرزمین غمزده پنهان کرده اند بازیابم
سبز پوشیدم سرخ اندیشیدم و سفید پرواز کردم

آه عاطفه جان
میدانی
ناخنهایم را هم بلند کرده ام
تا همچون شیوا
تیشه ای باشد برای درهم شکستن
حصارهای بلند زندانت
..... و
سمباده ای برای تراشیدن میله های آهنی سلولت

گوش کن عاطفه
می شنوی
فریادهای شکسته در گلویم را
که آواز می کند نام تو را بلند
از دوردستها
آن سوی مرزها
و پلی می زند به روی آسمان آبی جهان
و نقبی
به سلول سیاه و تاریک تو

مرا ببین عزیزم
در کنار توام
بر دیوار سلولت نقش بسته ام
لمسم کن
در آغوشم بگیر
و بگذار با هم
تا افق پرواز کنیم
ببین چگونه
مادران و خواهرانت آن سوی دیوار
هر صبحگاه نام تو را بلند
نماز می کنند
فرشته فراهاني

من عاطفه ام-51

شخصاً یک مرتبه بیشتر عاطفه را ندیده ام. در همان دیدار هم به نظرم دختری آرام و متین آمد. نمی دانم این دختر آرام چه خطری می تواند برای نظام جمهوری اسلامی باشد و اصلاً چه جرمی از او سر زده که آقایون اطلاعات او را بیش از پنج ماه در زندان نگه داشتند و تحت آزار و اذیت هم قرار گرفته.

گویا جرم ارتباط با سازمان مجاهدین خلق بوده چون سابقاً خانواده اش با آن گروه ارتباط داشته اند. در این جرم من هم با ایشان شریکم. گرچه به لحاظ فکری به سازمان مجاهدین خلق هیچ تعلق خاطری ندارم. و گمان می کنم باید هزاران نفر دیگر را به این جرم بازداشت کنند چراکه این سازمان در پیش از انقلاب طرفداران بسیاری داشته است. اما چون هدف نه ایجاد امنیت برای شهروندان کشور بلکه چیز دیگری است بنابراین به شیوه ی نمونه گیری تصادفی قرعه به نام عاطفه نبوی افتاده است.

اما عاطفه از اتهام ارتباط با مجاهدین تبرئه شده. جرمی که به خاطرش او و دوستانش را دستگیر کردند و بیش از پنج ما در زندان نگه داشتند. جرمی که به خاطرش باید چهار سال دیگر در زندان بماند شرکت در تظاهرات مسالمت آمیز و میلیونی 25 خرداد است. در این اتهام هم من با ایشان شریکم، حتی جرمی بیش از ایشان دارم چرا که نه تنها در تظاهرات 25 خرداد بودم بلکه در باقی تظاهرات های مسالمت آمیز علیه دولت کودتا و تقلب انتخاباتی نیز فعالانه حضور داشتم. از 25 خرداد ماه بگیرید تا آخرینش که 13 آبان بود، و قصد دارم در تظاهرات روز 16 آذر هم شرکت کنم. اما آقایان از آن رو که نمی توانند میلیونها معترض را در زندانهای کشور جا بدهند دوباره با توسل به انتخاب تصادفی عاطفه را که اگر خود هم می خواست به دلیل زندانی بودن نمی توانسته در این اعتراضات حضور داشته باشد به چهار سال زندان محکوم می کنند.

از آقایون اطلاعات تقاضا دارم عاطفه را آزاد کنید و من را به جای ایشان به زندان اوین ببرید چراکه هر چه فکر می کنم جرم من از ایشان بسیار بالاتر است. (البته اگر جرمی اتفاق افتاده باشد)

اصل 27 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران:

"تشکیل اجتماعات و راهپیمایی ها، بدون حمل سلاح، به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد، آزاد است."

مسعود

نسرین ستوده: باید به فکر زندانی به گنجایش چهار میلیون نفر باشند

شبکه جنبش راه سبز (جرس): پاسخ های صریح و حقوقی خانم نسرین ستوده وکیل یکی از بازداشت شدگان پس از راهپیمایی میلیونی 25 خرداد به پرسش های جرس، روایت تلخی است از آنچه در دستگاه قضایی ویران ما می گذرد.


عاطفه نبوی دانشجوی کارشناسی ارشد که امسال جزء‌دانشجویان ستاره دار و محروم از تحصیل شده است در تاریخ 25 خرداد در تظاهرات میلیونی مسالمت‌آمیز بازداشت می‌شود و پس از 5 ماه بازداشت غیرقانونی در روز 3 آذر به جرم شرکت در راه پیمایی به 4 سال حبس تعزیری محکوم شده است.
وکیل عاطفه در مصاحبه ای که پیش رو دارید با صدایی خسته می گوید: "با این احکام سنگین، روزهای سختی بر وکلا و متهمان روزهای بعد از انتخابات می‌گذرد"
نسرین ستوده، برنده جایزه سازمان حقوق بشر بین‌الملل در سال 2008 است؛ با خواندن حرفهای او شاید بتوان اندکی از سختی این روزها را درک کرد.

ابتدا بفرمایید روند پرونده‌از بازداشت تا کنون منطبق با قانون بوده یا خیر؟
در پرونده‌خانم نبوی که از روز 25 خرداد در بازداشت به سر می ‌برند اتفاقات غیرقانونی زیادی رخ داده است از جمله دستگیری ایشان غیرقانونی بوده است و هیچ حکم بازداشتی در پرونده ‌اش به چشم نمی‌خورد؛ بعد از آن هم مرجع بازداشت کننده موظف است ماهی یکبار بازداشت را تمدید یا فک بازداشت کند.
این روند را هم باید به متهم ابلاغ کند تا اگر متهم به بازداشت خودش اعتراض دارد به او فرصت اعتراض بدهند؛ ولی هیچیک از این اتفاقات نیفتاده و خانم نبوی در حال حاضر به طور غیرقانونی در بازداشت به سر می برد.

شایع است که عاطفه نبوی در گذشته فعالیت ‌هایی داشته که بابت آن محاکمه شده و یا فعالیت سیاسی بستگان او بر پرونده اش تأثیر گذاشته؛ نظر شما چیست؟

ـ عاطفه سالها پیش به دلیل اتهامات دیگری به 4 ماه زندان تعلیقی محاکمه و محکوم شده بود و آن اتهامات هیچ ربطی با این پرونده ندارد.
پس از آن در جنبش زنان و دانشجویان فعال بود و هیچ ارتباطی با سازمان‌های خارج از کشور نداشت ولی از میان بستگان و اقوام ایشان کسانی در سازمان ‌های مختلف سیاسی فعالیت داشته اند.
البته سابقه‌قبلی عاطفه در صدور این حکم بسیار دخیل بوده، ولی این دخالت دادن کاملا غیرقانونی است.
‌او یکبار به دلیل اتهامات قبلی محاکمه و محکوم شده و مدت آن حکم سپری شده، حالا اگر دوباره کسی به اتهام جدیدی بازداشت می‌شود و اتهام جدید به قبلی ربط داده می ‌شود این به لحاظ قانونی و منطق حقوقی در هیچ سیستم حقوقی ‌ای پذیرفته نیست؛ بنابراین به طرق مختلف، حقوق عاطفه نبوی نادیده گرفته شده است.

حکم دادن به یک متهم با در نظر گرفتن بستگانی که فعالیت سیاسی دارند از چه جایگاه حقوقی برخوردار است؟

ـ مهمترین مساله ‌ای که در همه‌نظام‌های شرعی و فقهی یا سیستم حقوقی مدرن، به عنوان یک اصل مهم مورد توجه قرار می‌گیرد اصل "شخصی بودن جرم و مجازات" است به این مفهوم که هیچ‌کس را به علت فعالیت و یا حتی ارتکاب به جرم بستگان و نزدیکانش نمی‌توان محاکمه کرد.
ما به درستی نمی ‌دانیم که اقوام ایشان در چه رده ‌ای فعالیت می‌کنند اما با فرض ارتکاب جرم هم خانم نبوی پاسخ‌گوی اقداماتی که بستگانشان انجام می‌دهند نیستند اما متاسفانه بنابه اظهارات موکّلم در حکمی که روز 3 آذر در محل دادگاه به ایشان ابلاغ شده صراحتا ذکر شده است که به دلیل فعالیت‌های اقوامشان ایشان مورد مجازات قرار گرفته‌اند و حقوق ایشان در بازجویی و محاکمه‌بارها و بارها نقض شده است.

از نظر حقوقی آیا قاضی می‌تواند بر اساس برداشت شخصی و سیاسی خودش حکم صادر کند؟

من از همان ابتدا از قاضی خواسته بودم با توجه به جرائمی که در کنار پرونده‌ خانم نبوی اتفاق افتاده که از مهمترین آنها می‌توان به بازداشت غیرقانونی ایشان اشاره کرد به این جرائم رسیدگی کنند اما متاسفانه قاضی با توجه به وظیفه ‌اش بازهم به این جرم رسیدگی نکرده است.
رئیس زندانی که خانم نبوی را پذیرش کرده و قاضی و تمام دست‌اندرکاران پرونده ایشان مرتکب جرم شده‌اند و این شوخی بردار نیست؛ اما قاضی اصلا به این موضوع توجه نکرده و در عوض موکّل من را محاکمه و به 4 سال حبس تعزیری محکوم کرده است.
این حکم به دلایل مختلف از جمله نادیده گرفتن اصل شخصی بودن جرم و مجازات ‌ها غیرقانونی و ناعادلانه است و قاضی به هیچ وجه بر اساس برداشت شخصی و سیاسی خود نمی ‌تواند حکم صادر کند و رای صادره به لحاظ قانونی،‌شرعی و مطابقت با عدل و انصاف با هیچ کدام از این اصول نمی‌خواند.


پس عاطفه حق شکایت از دست اندرکاران پرونده اش را دارد؟

ـ قطعا. خانم نبوی حق شکایت علیه قاضی و بازجویان را دارد.

با توجه به این وضعیت،آیا شما در مدت قانونی مشخص شده لایحه ‌تجدید نظر خواهی خواهید نوشت؟‌و آیا به تغییر در حکم امیدوار هستید؟

ـ قطعا خواهم نوشت، اعتراض می‌کنم، لایحه و دلایل خود را مفصلا ذکر خواهم کرد و بسیار امیدوار هستم با توجه به این رای نامأنوسی که از این دادگاه صادر شده در دادگاهی بالاتر، این رأی شکسته شود.
با این احکام سنگین روزهای سختی بر وکلا و متهمان روزهای بعد از انتخابات می‌گذرد.
من در جلسه ‌دادگاه به قاضی یادآوری کردم در راه‌پیمایی سکوتی که در آن موکّل من شرکت کرده بود با این عنوان کلی که "رای من کجاست"‌قریب 4 میلیون نفر شرکت کرده بودند بنابراین اگر شرکت در آن راهپیمایی مستوجب تحمل 4 سال زندان است بنابراین حکومت جمهوری اسلامی باید به فکر زندانی به گنجایش 4 میلیون نفر برای 4 سال باشد با ماموران و گزمه ‌های خاص خودش.
بنابراین من فکر می‌کنم که ممکن است در سیستم قضایی ما هنوز افرادی باشند که با تدبیر بیشتری رأی صادر کنند و اصول مسلم حقوقی از جمله اصل شخصی و قانونی بودن جرم و مجازات ‌ها را در نظر بگیرند که اگر این اصول رعایت بشود شک ندارم که برای موکّلم حکم برائت صادر خواهد شد.


‌به عنوان وکیل عاطفه، چه تلاش‌هایی برای تغییر وضعیت حقوقی او انجام داده‌اید و چرا این تلاش ‌ها تا کنون به نتیجه نرسیده؟

ـ من پس از این که بستگان خانم نبوی برای پذیرش وکالت ایشان به من مراجعه کردند با عاطفه ملاقات کردم تا وکالتنامه به امضای ایشان رسید؛ پس از آن در چند جلسه مذاکره با ایشان وضعیتشان را جویا شدم و سپس مهمترین تلاش من از ابتدا پس از ورود و اشراف به پرونده، توجّه بر این نکته بود که بازداشت ایشان غیرقانونی است و تمام تلاشم را کردم تا بتوانم به این بازداشت غیرقانونی پایان بدهم.
مکاتبات فراوانی با شعبه 12 انجام دادم و تمام این مکاتبات من بی ‌پاسخ مانده در حالیکه اصل این نامه‌ها در پرونده موجود است. از رئیس شعبه ‌12 انتظار می‌رفت که به این اقدام غیرقانونی رسیدگی کند.
طبیعی ‌ست که بعد از تغییر شرایط به هیچ ‌وجه چنین ادعایی پذیرفته نخواهد شد که این بازداشت ‌‌ها توسط یک‌عده افراد خودسر صورت گرفته شده باشد چون من به مقامات مسئول متعددی این بازداشت غیرقانونی را گزارش کرده بودم اما این بازداشت غیرقانونی تا امروز ادامه پیدا کرده است.
از طرف دیگر در جلسه ‌دادگاه هم من به سوالات غیرعادی رئیس دادگاه اعتراض کردم.
رئیس دادگاه به جای بازجویی موکّل من بستگان او را مورد سوال قرار می‌داد حتی از خانم نبوی پرسید که شوهر شما هم سابقه ‌فعالیت سیاسی دارد؟ و وقتی با اعتراض من مواجه شد به من گفت: شما می‌ترسید موکّلتان جواب بدهد؟ گفتم: بله ولی سوال شما غیرقانونی ‌ست.
بنابراین اگر هر کس مجموعه ‌این روند را کنار هم بگذارد که یک بازداشت غیرقانونی،‌سوال و جواب ‌های غیرقانونی و همه‌ این‌ها؛ به این نتیجه می‌رسد که رسیدگی چندان بی‌طرفانه صورت نگرفته است.

بنا به گفته ‌یکی از زندانیان هم‌ دوره با عاطفه،‌او قبل از انتقال به بند 209 اوین تحت فشار روحی شدیدی قرار گرفته بود؛ آیا این ادعا درست است ؟

ـ عاطفه گفت که بارها از طرف بازجوها تحت فشار روحی قرار گرفته بود که اگر اتهامات بویژه اتهام همکاری با سازمان مجاهدین خلق را بپذیری تو را کمک می کنیم و اگر نپذیری زندان طویل المدّت می‌دهیم؛ ولی به هرحال موکّل من نمی ‌توانست چیزی را که انجام نداده بود قبول کند.
عاطفه زیر بار این حرف نرفته زیرا هیچ ارتباطی با آن سازمان نداشته بنابراین در پرونده‌،‌دست کم ده بار گفته است که من هیچ ارتباطی با سازمان ندارم.

الان وضعیت روحی و جسمی عاطفه چطور است؟

ـ عاطفه هرگز انتظار چنین برخوردی به دلیل استفاده از حق قانونی‌اش را نداشت!
در اصل 27 قانون اساسی صراحتا آمده که انجام راه پیمایی و اجتماعات مجاز است؛ به همین دلیل به هیچ وجه انتظار چنین برخورد سنگین و دور از انتظاری را نداشت و من امیدوارم که با اعتراضی که به این رأی می کنیم این رای به مراحل بالاتر برود و بتوانیم قضات مراحل بالاتر را متقاعد کنیم و حکم برائت برای ایشان صادر بشود.

به عنوان آخرین سوال: آیا عدم اجازه ملاقات یک وکیل با موکّلش و یا حضور مأموران در این ملاقات ها، توجیه قانونی دارد یا خیر؟

ـ این‌ها حقوقی است برای موکّلین که مرتبا نقض می‌شود.
این عدم اجازه ‌ملاقات و اینکه گاهی ملاقات با حضور مامور اطلاعات انجام می ‌شود و همین‌طور بازداشت‌های غیرقانونی که نمونه ‌اش در پرونده‌ خانم نبوی ثبت شده است همه‌ این ‌ها از حقوق متهمان است که مکررا نقض می ‌شود.
این که به جرائم چنین متهمانی که از مصادیق بارز متهمان سیاسی هستند با حضور هیات منصفه رسیدگی نمی‌شود و برعکس در دادگاه‌های رعب‌آور مثل دادگاه انقلاب، بدون رعایت حقوق اساسی‌شان محاکمه می شوند،
این که اصل 27 قانون اساسی مرتبا از سوی مسئولان نادیده گرفته می ‌شود همه از مواردی ست که هیچ توجیه قانونی ندارد.
اگر سیستم قضائی به این اقدامات غیرقانونی خودش ادامه دهد قطعا بر بحران ‌های داخلی خودش می ‌افزاید

من عاطفه ام-50

منم عاطفه ام . من میخام عاطفه باشم. وعاطفه بدون که ما کنارتیم. هر جا که باشی. ما رو کنارت حس کن. تنها نیستی. ما منتظریم . منتظر بهار وبالاخره بهار می اید. ودر بهار با عاطفه ها درجشن ازادی می گوییم در بهار ازادی جای شهدا خالی. من عاطفه ام.

روح اله