من عاطفه ام-54


عاطفه..25 آذر كه بيايد، ششمين ماهي است كه در زنداني. ششمين ماه تمام مي‌شود و تو هنوز در زنداني.حالا اگر حكمت تاييد شود، 3 سال و شش ماه ديگر هم بايد بماني آنجا، به كيفر يك روز حضور در خيابان و يك روز اعتراض.من نديده‌ام عاطفه، من نبوده‌ام در آن روز با شكوهي كه مي‌گويند در خيابان جاي سوزن انداختن نبود و تمام خيابان را از امام حسين تا آزادي، آدم‌ها پوشانده بودند. معترضان. با سكوت.
تو آنجا بودي عاطفه، تو شك كرده بودي در نتايجي كه از دهان گوينده تلويزيون اعلام شد. تو شك كردي كه نام اعلام شده همان نامي باشد كه از صندوق بيرون‌آمده است. من هم شك كردم عاطفه. من بغض كردم و حيرت‌زده بودم در آن شنبه آخر. 23 خرداد. من مردمي را مي‌ديدم كه در گوشه و كنار ميدان ولي‌عصر و فاطمي ايستاده بودند و حيران يكديگر را نگاه مي‌كردند. من مردمي را ديدم كه كنار ميدان، اشك مي‌ريختند. براي راي‌هايشان.
تو شك كردي عاطفه و در دوشنبه‌اي كه ثبت شد در تاريخ ايران به خيابان آمدي، همراه با آن همه‌ آدم. 3 ميليون ديگر كه همانند تو شك كرده بودند به همه چيز.
من نبودم تا همراهيت كنم در آن روز. اما يقين داشته باش كه اگر فرصتي بود براي ماندن. من در كنارت ايستاده بودم در آن دوشنبه و روزهاي بعد.تو تنها نبوده و نيستي عاطفه كه همه ما شك كرديم.و تاوان شك ما، 4 سال زندان نيست.
شيوا نظرآهاري

0 نظرات: