من عاطفه ام-52


برای عاطفه نبوی و دیگر دختران و خواهران دربندم

عاطفه جان
من هم آنروز و همگام با تو در سنگفرش خیابانها قدم می زدم
تا استبداد را با سکوت و فریاد به لرزه در آورم
و آزادی را که سالهاست با غل و زنجیر در سیاهچالهای
این سرزمین غمزده پنهان کرده اند بازیابم
سبز پوشیدم سرخ اندیشیدم و سفید پرواز کردم

آه عاطفه جان
میدانی
ناخنهایم را هم بلند کرده ام
تا همچون شیوا
تیشه ای باشد برای درهم شکستن
حصارهای بلند زندانت
..... و
سمباده ای برای تراشیدن میله های آهنی سلولت

گوش کن عاطفه
می شنوی
فریادهای شکسته در گلویم را
که آواز می کند نام تو را بلند
از دوردستها
آن سوی مرزها
و پلی می زند به روی آسمان آبی جهان
و نقبی
به سلول سیاه و تاریک تو

مرا ببین عزیزم
در کنار توام
بر دیوار سلولت نقش بسته ام
لمسم کن
در آغوشم بگیر
و بگذار با هم
تا افق پرواز کنیم
ببین چگونه
مادران و خواهرانت آن سوی دیوار
هر صبحگاه نام تو را بلند
نماز می کنند
فرشته فراهاني

0 نظرات: