من عاطفه ام - 60
ارسال شده توسط
کمپین
در ۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه
برچسبها:
حمایت
عاطفه جان
از روز اولي كه خبر بازداشت تو و ديگر همراهانت را در خانه ي يكي ازبستگانت شنيدم در بهت و حيرت فرو رفتم.آخر چطور مي شود بدون ارائه هيچ حكمي افرادي را بازداشت كنند و با خيالبافي و توطئه اتهاماتي را نسبت دهند و پس از آن ناعادلانه به زندان طويل مدت محكوم كنند؟گرچه زندگي درسايه ي حكومت جمهوري اسلامي باعث شده اين نوع اقدامات مسئولين امنيتي امري طبيعي به نظر برسد اما اين مساله هرگز باعث نشده كه ما تو را لحظه اي از ياد ببريم و فراموشت كنيم.
عاطفه، دوست ناديده اما عزيز من
جمهوري اسلامي در طول 30 سال گذشته براي مقابله با بحران همواره سياستشان اين بوده كه توپ را از زمين خودشان به طرفي ديگر بيندازند،ما ملتي بوديم كه به خيابان رفتيم و آراي مان را طلب كرديم و به خاطر تقلبات انتخاباتي معترض بوديم ولي آنها با بازداشت ها و سركوب ها سعي داشتند قاعده بازي راعوض كنند و حالا ما بايد از آنها آزادي زنداني ها رو طلب كنيم و تو وخيلي هاي ديگر توبيخ و محكوم شويد.
كودتاچي ها تو و بسياري از روزنامه نگارها و ديگر زندانيان مربوط به حوادث بعد از انتخابات رو به گروگان گرفته اند و مثل يك مهره شطرنج وارد بازي هاي سياسي خودشان كرده اند تا از اين طريق همچنان بخشي از نيروهاي معترض رو به دنبال خودشان بكشانند.
آدم هر چقدر پيش خودش فكر مي كند آخر يك دختر 28 ساله كه در يك تظاهرات اعتراضي كه 4 ميليون نفر در آن شركت داشتند حضور داشته چه جرمي را مرتكب شده تا مي بايست 4 سال از عمر خود را در پشت ميله هاي زندان بگذراند چيزي دستگيرش نمي شود.اگر تو مجرمي پس آن 4 ميلون نفر ديگر هم مجرم هستند پس تو چرا در زنداني و بقيه بيرون از زندان؟سيستم قضايي ما چگونه پاسخگوي اين ناعدالتي و تناقض بزرگ است؟
از سيستم قضايي كه استقلالي ندارد،متهم را شكنجه مي كنند و به دادگاه مي آورند،به زور ضرب و شكنجه اعتراف مي گيرند و قضات بي وجداني كه تعيين ميكنند متهم چه بگويد چه نگويد چه انتظاري داري؟
عاطفه جان
تو براي رايي كه به صندوق ريختي و با آن براي تغيير و بهبود وضعيت كشورت دل بسته بودي و براي آينده و سرنوشت كشورت به خيابان رفتي ولي اين بي عاطفه ها تحمل تو باعاطفه را نداشتند.
تو اونجا اشك مي ريزي و ما هم اينجا،تو در اوين زنداني و ما هم در زندان ايران،دل هايمان هم مثل چشمه ي خون مي ماند و پشت آن ديوارهاي بلند زندان اوين هم تا نبود شماها در كنارمان جهنم بزرگي است.بخوبي مي دانم كه حتي ميله ها و درهاي زندان هم تحمل حضور شما بيگناهان در زندان را ندارند آخر اين زبان بسته ها كه زباني ندارند تا حرف دلشان را بگويند.
به اميد آزادي تو ديگر عزيزان در بند
نويد محبي
1 نظرات:
من عاطفهام، مرا هم زنداني كنيد...
ارسال یک نظر