قاضی: خب بزار ببینم, بازجوی پرونده برای تو از 5سال حبس تا اعدام رو تقاضا کرده.
عاطفه: ببخشد من چرا تا حالا فکر می کردم دادستان باید برای من تقاضای مجازات کنه و شما هم که پشت این میز نشستید تصمیم بگیرید تقاضاش رو انجام بدید یا نه؟
قاضی: خب بازجو همون دادستان دیگه, حالا ما که اعدامت نمیکنیم.. هاهاهاها ( در اینجا قاضی تنهائی برای خودش می خندد )
عاطفه: چه وقت مزه ریختن بود!
قاضی: ترسیدی آره؟ بگو, جون من بگو ترسیدی یا نه؟
عاطفه: خب ترس دارید دیگه
قاضی: هاهاها ( اینجا هم خودش تنها می خندد ) خب بزار ببینم. البته تو رو از ارتباط با مجاهدین تبرئه میکنم. این یه بار رو دیگه براشون تبلیغات مجانی نمیکنیم.
عاطفه: دست شما درد نکنه, خب دیگه پس من برم..
قاضی: کجا !؟
عاطفه: خب اتهامم ارتباط با مجاهدین بود شما هم که الحمدلله قاضی از آب درومدید و تبرئه کردید دیگه. بمونم که چی بشه؟ 95 روزه که توی بند 209 هستم و بعدش همه خلقتم از بند معتادین بوی سیگار و اینا گرفت! داره کم کم باورم میشه یه کاری کردم. برم یکم آفتاب ببینم...
قاضی: چی چی رو برم آفتاب ببینم. مگه اوردیمت آفتاب ببینی, سوابق فامیلی ات محرزه, ما چیکار داریم تو چیکار کردی یا نکردی, اصلا تو چیکار داری که چیکار کردی, فک و فامیلات همه محرزن
عاطفه: خب از اول میگفتید جرم من سوابق یکسری آدمای دیگه هست. اقلا این خانم نسرین ستوده میرفت یکم تحقیق میکرد ازشون دفاع میکرد جرم من سبکتر بشه. حالا چه مدارکی علیه فامیلام دارید؟
قاضی: ها, چی, مدرک؟ ما به مدرک چیکار داریم. ما به نیت تو کار داریم که اونم معلومه خیر نیست. ها ها ها ( طبق معمول خودش جوک میگوید و خودش هم می خندد )
یک خبر کاملا غیر اخلاقی: عاطفه نبوی شوخی شوخی به 4 سال حبس تعزیری محکوم شد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر