من يك مادرم. و تو ميتوانستي دختر من باشي. بسيار متاثرم كه تو را به جرم بيان انديشه ات و احساس نارضايتي ات مانند هر شهروندي كه ميتواند اعتراض كند به زندان كشانده اند. متاسفم كه در فضايي زندگي ميكنيم كه اجازه نداريم بگوييم حالمان بداست كه غمگينيم كه اعتراض داريم و بايد در فضايي ترس آلود شاهد اين ماجراهاي تلخ شويم. متاسفم دخترم كه تو آنجايي و ما اينجا نميتوانيم برايت كاري كنيم. من خجالت ميكشم و غمگين ميشوم. اما هنوز نااميد نشده ام. اميدم به روزهاي خوشي است كه همه شماها بيرون باشيد و در فضايي كه اجازه نفس كشيدن داريم كنار يكديگر به هم لبخند بزنيم. متاسفم كه شاهد رنجي اما استوار باش. اي كاش جهان را صلح در بر ميگرفت. ايكاش ميشد يك روز صبح بيدار شويم و ببينيم كه آسماني آبي همه جا را فرا گرفته است و بر سر هر كوي و برزن پرجم عشق و آزادي برافراشته اند. ايكاش هيچ وقت جنگي نبود. ايكاش ميشد خنديد. ايكاش ميشد اينهمه انتظار نكشيد و اينهمه رنج نبرد.
مادرت
0 نظرات:
ارسال یک نظر