Marco Curatolo
Roma, Italy
نگران نباشید! اینجا اتفاقی نمی افتد
روزهای اول هنوز باران های بهاری می بارید و حال، باران پاییز بوی خوشایند خاک را سخاوتمندانه از توری های بالای سلول به درون می ریزد و اگر خوب جاگیری کنی، شاید بعضی قطرات نافرمان باران که کج باریده اند به بند 209 بیایند و صورتت را نوازش کنند. روز نود و هفتم! مبادا فکر کنید که فرقی با روزهای دیگر دارد، فقط بهانه ایست برای نوشتن، اگر نه، تفاوتی با روز 30 ام ، 87 ام و دوم ندارد. اینجا روزها از هم جدا نمی شوند و به مجموعه ای پیوسته از روزان و شبان بدل می شوند. همیشه روزها به واسطه اتفاقات هویت می یابند و می توان به آنها ارجاع داد، اما در اینجا هیچ اتفاقی نمی افتد به جز " اتهامی که تفهیم نمی شود"، " وکلایی که دیده نمی شوند"،" دادگاههایی که تشکیل نمی شوند" و ... گویی " ما بیرون زمان ایستاده ایم.". ادامه نامه
اينجا زماني غمگين، مبهوتي كه سهيلا قديري در اوج ناباوري اعدام ميشود
از جايي كه ميخوابم چشمانداز سيم خاردار است و ديوار و قطعهاي كوچك از آسمان! گفتند تا چهارسال ديگر سهم من از آسمان همين است، اما خوب ، خيالي نيست!! آخر اينجا كمتر به آسمان نگاه ميكني و يا به سهمت از آن ميانديشي، چرا كه زمينِ پر از رنج و نكبتاش آنچنان تو را در خود فرو ميبرد كه فراموش ميكني كه اين تو بودي كه روزي شادمانه زير آسمان روشن و بيانتها و بر پهنه دشت و بر بلند كوههايش ميزيستي. در اينجا،زندگي نزاعي بيپايان بر سر بستهاي ميوه، صف حمام و تلفن است. ديگر نميتوان خيلي آرمانخواهانه انديشيد، چرا كه در كف هرم مازلواي !! " چه روزگار تلخ و سياهي كه نان نيروي شگفت رسالت را مغلوب كرده بود
ادامه نامه
0 نظرات:
ارسال یک نظر