من عاطفه‌ام 7

عاطفه دربند بی‌عاطفه‌هاست...

عاطفه‌جان، می‌گویند روح لطیفت طاقت آن دیوارهای چرک را ندارد. می‌گویند گریه کردی، اشک ریختی و روح چرک صاحبان آن دیوارها به رحم نیامد. آن روز ما هم بودیم. فریاد زدیم ما بی‌شماریم و اکنون، بی‌عاطفه‌ها عاطفه‌ی سرزمینمان را به بند کشیده‌اند. هنوز هم بی‌شماریم، تعداد ما هزاران بار از تعداد اشک‌های بلورین تو که هر روز گونه‌هایت را خیس می‌کنند بیشتر است. فریاد ما هزاران بار از صدای لطیف تو که هر روز فضای چرک اوین را تطهیر می‌کند بیشتر است.

عاطفه‌جان، آنها سالها خونمان را مکیدند و با نانمان برای فرشته‌های ما زندان ساختند. تقصیر تو نیست، جرم ماست که آرام لمیده‌ایم و می‌گذاریم فرشته‌هایمان در اوین پرپر شوند. ای بی‌عاطفه‌ها! ما را هم به زندان بیفکنید، مگر تفاوت این زندان بزرگ با آن زندان کوچک چقدر است؟ ما هم آن روز در خیابان بودیم، همگی دیدیم که از بام پایگاه بسیج به هموطنانمان تیراندازی کردید و آنها دانه‌دانه بر زمین ریختند. همگی دیدیم باتوم‌های سیاهتان را که بر پوست و گوشت سپید فرزندان این سرزمین نشست. آه نگفتیم، خوردن و بردن و کشتن کار شماست. تعجبی نداشت، اکنون نیز بیایید و ببرید، بزنید و بکشید. عاطفه آنجاست و ما اینجا آسوده‌ایم. اگر زندان‌هایتان گنجایش میلیون‌ها ایرانی را دارد تک‌تک ما را ببرید تا مثل عاطفه با اشک‌هایمان زندان‌های چرکتان را تطهیر کنیم.

ای بی‌عاطفه‌ها! سرزمین ما، میلیون‌ها عاطفه دارد. تا زمانی که تک‌تک ما را به زندان نیفکنده‌اید خواب راحت نخواهید داشت. با اسیر کردن عاطفه‌ خونمان به جوش آمده است. بیایید که منتظریم، ببرید ما را که سرزمینمان بی‌عاطفه رنگ و بویی ندارد.

حسام میثاقی

0 نظرات: