من عاطفه‌ام- 6

بی عدالتی، بی رحمی، وقاحت نامردمانی پست کدامیک را بنویسم، آشنا ترین واژه با سرگذشتی که بر جوانانی چون من و تو، ملتی چون من و ما می گذرد کدام است.همه آمده بودیم تا انتخابات نمادی شود از مردم سالاری و پاسخی باشد به مطالبات انباشت شده نسلی که میراث دار توهمات پدران خویش از آزادی و کرامت، میباشد. واکنون چیزی جز شرنگ و تلخ کامی از سوی نامردمان نصیبش نیست. اما دیکتاتور زمانه نخواست مردم سالار باشند. نیرنگ، رذیلت و مردم ستیزی به ضرب زورو گدنک، سالار شد و باز آشکارا شد که ما،پدرانمان و پدرانشان هنوز اندر خم یک کوچه مانده ایم چه آنکه پس از صد سال و اندی دموکراسی خواهی استبدادی نصیبمان گشت که اولین دستاورد های مشروطه را نیز به قربانگاه برد.

این مقدمه درناک حاصلی تلخ تر داشت فراموش نمیکنم از میدان انقلاب تا آزادی من هم قدم به قدم همراه با میلیون ها نفر دیگر فریاد سکوت خود را در اعتراض به این مردم ستیزی، به خیابان آوردیم، تا ببینند مردمی را که ندیده گرفتند. میلیونها نفر در سکوت بدون هیچ شعاری حتی بدون آنکه ساقه گلی که خمیده شود، اعتراض مدنی بود به این ناراستی. اما در میدان آزادی بود که صدای گلوله برخاست مولودان حاکمیت دین که بر ادعای شرافت تکیه زده بودند به روی مردم آتش گشودند. زدند و گرفتند و دربند کردند و اوج وقاحت و دگم اندیشی خود را نشان دادند. اینک سالار، نفیر گلوله بود.

عاطفه هم در این روز میان این اعتراض آرام بود و دستگیر شد. دادگاه نمایشی، اتهام بی اساس، مجازاتی که برخاسته از بی عدالتی است برای او رقم خورد.

اگر عاطفه برای بیان حقش مجرم است، تنها نیست که من وما هم با اوهستیم. اگر او برای فریاد کشیدن در برائت از رذیلت و ظلم مجرم است تنها نیست که من و ما هم با او هستیم. در کنار او خواهیم ماند و برای استیفای حقوق از دست رفته مان آرام نخواهیم ماند.
عاطفه ی نازنین به قول زنده یاد پناهی اگه دوست داری با من ببین یا بذار باهات ببینم با من بگو یا بذار با تو بگم سلام هامون رو درد هامون رو عشق هامون رو تنهایی مون رو
هان ؟
جناب قاضی محترم حرمت نگه دار این اشک ها خون بهای عمر رفته ی ماست

مژده آمد که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند چنین نیز نخواهد ماند


فرناز کمالی

0 نظرات: