من عاطفه ام - 38

سلام عاطفه عزیز
تو را میشناسم آنگاه که حاضر شده ای که تاوان اشتباهات من و پدرت را بدهیتو را میشناسم آنگاه که در برابر سکوتت ،فرش زندان را برایت پهن کردندتو را میشناسم آنگاه که میتوانستی شحجاعتت رامانند خیلی ها در پشت نقاب مصلحت و احتیاط پنهان کنیعاطفه عزیز ،میدانم برایت سخت است ولی به عنوان یک پدر از تو خواهشی دارم و آن اینکه نگذار پدرت از ناراحتی هایت با خبر شود ،نگاه به ظاهرش نکن ،اگر قلب بیمارش هنوز می طپد تنها به خاطر توست ،اگر هنوز با کمری شگسته سرپاست ،باز هم نمیخواهد تو را ناراحت کند خدا کمکش کنددور نیست عاطفه جان ،زمان آزادیت را میگویم ،باورکن
محمد

0 نظرات: